قلم آزاد

قلم آزاد

محمد رضا غلامی
قلم آزاد

قلم آزاد

محمد رضا غلامی

اخلاق حدی

 یادمه نمی دونم سال هشتادو چند بود، یا همین سال نود بود به هر صورت یکی از این سالهای بعد از پنجاه وهفت  توی تهران وشهرای بزرگ دخترای بدحجاب رو میزدند و بازداشت میکردند...خیلی تحقیرامیز بود. خیلی ناراحت میشدم، میدونی چرا؟چون از خودم می پرسیدم مگه بنظرت اینطوری درست میشه؟ مگه اینطوری مذهبی میشه و کل افکارش مثبت میشه وسریعا با اولین برخورد خشن شما به راه راست هدایت میشه؟نه...! تو هیچکار نکردی جز اینکه کارو خرابتر کردی. تو واسه خودت تنفر خریدی...خیال کردی درست شد؟ نه...این دختر تا عمر داره چادر سرش نمیکنه...عقده ای شده و منتظر فرصته تا عقده اش رو خالی کنه. ببین فرض کن تو یه سی دی خام به من میدی...من میرم میگذارمش توی دستگاه و وقتی اطلاعات به من نمیده...من سی دی رو میشکنم. حالا من احمقم یا سی دی؟!...مسلما من احمقم و وقتی شکوندمش این سی دی دیگه درست نمیشه ، دیگه نمی تونی توش چیزی اضافه کنی واطلاعات در داخلش بریزی...چی یادش دادی؟! هیچی یادش ندادی...این دختر هیچی نمیدونه...این وضع جامعه هست و این هم وضع دانشگاهته آقای من. حالا چه انتظاری داری ازش؟ کی از معرفت وخوبی بهش گفتید؟ کی با مهربونی خواستید چیزی یادشون بدهید و اونها یاد نگرفته اند؟چرا  حد و پیوستگی را تو دانشگاه ودبیرستان یاد می گیرند ولی به حرف شما ها گوش نمی دن ؟ هیچ تا حالا نشستیم فکر کنیم چرا وضعمان اینطوری شده؟ الان هم که حجاب واخلاق  حدی رو تحویل بگیر،وقتی به سمت صفر میل میکنه...!

مشق دمکراسی(2)

به نظر می رسددر گام اول (مشق دمکراسی(۱))با شناخت پدیده اجتماعی وتاریخی ریشه های ضد دمکراسی -استبداد زائی  ودیکتاتور پروری  می توان گام بعدی را نیز به آرامی برداشت هرچند مشخص است که ارتقاء آگاهی جامعه به سطحی که دیگر استبداد ودیکتاتور بخشی از خواسته های آن نباشد خود حوصله وکار بسیار می طلبد ورسیدن جامعه به این آگاهی خود به وجود آورنده پدیده های مثبت اجتماعی را بهمراه خواهد داشت که موجب تغییر رنگ جامعه به باز آفرینی دمکر اسی  خواهد شد ویا به زبان دیگر می توان گفت که بلوغ خواسته های جامعه وشناخت موانع و دوری از سطحی نگری درصد روشنفکر جامعه را افزایش وراه را هموار خواهد کرد. به هر صورت در ابتدا تعریفی از کلمه دمکراسی را ارائه و وارد فاز بعدی وشناخت مفاهیمی که باید در رسیدن به دمکراسی طی کنیم می پردازیم 

 دموکراسی از دانش‌واژه‌ای شراکتی یا تلفیقی میان «دموس» (Demos) و «کراسی» گرفته شده است و در مجموع «حکومت مردم» یا اداره امور به دست مردم را به نمایش می‌گذارد.

دموکراسی تنها مربوط به حکومت و دولت نیست بلکه در نگرشی فلسفی، تحقق دموکراسی واقعی در عرصه دولت، محصول شکل‌گیری یک فرهنگ دموکراتیک در تمامی سطوح جامعه خواهد بود ،پیش‌فرض اساسی دموکراسی، «روح برابری» و مفهوم «تعلق» است؛ به‌این‌معناکه در پیکره اجتماع، روحی ساری و جاری است که این «روح»، در عین بهره‌مندی همگان، در فرایند تقسیم از اصل «مساوات و برابری» پیروی می‌کند؛ و به واسطه همین برابری و اصالت برابری است که «تعلق» همگان را به «هستی همگانی» معنا می‌بخشد. جلوه واقعی دموکراسی، به این صورت است که هر حقوقی که شهروند از دولت می‌خواهد، درواقع حقوقی است که از خود می‌خواهد و دولت از او جدایی‌ناپذیر است. به‌بیان‌بهتر، در دموکراسی  زمینه برخورد عادلانه ــ نه خود عدالت ــ فراهم می‌آید؛ تا در پرتو آن، «برابری مردم و دولت» از جایگاه ضامن گسترش و تعمیق برابری و عدالت برداشته شود و به‌جای آن، «تعلق فرد به جامعه در چارچوب دولت تکمیل گردد و به‌عنوان امری گریزناپذیر، «سلسله‌مراتب عادلانه قدرت» در خدمت استقرار و تعمیق عدالت قرار گیرد. در چنین نگرشی، دموکراسی ضامن ایجاد زمینه‌های مناسب تشکیل دولت دموکراتیک برمبنای اصول «برابری» و «تعلق» است و برای تضمین برابری افراد و تقویت همگانی آنها در قالب دولت برای استقرار نظم معطوف به حفظ آزادی و عدالت، سعی می‌کند استمرار این نظم را در قالب مشارکت همگانی و در چارچوب قوانین دموکراتیک تضمین کند. بنابراین دموکراسی، در مفهوم خود در ساحت حکومت، این آرمان را تبیین می‌کند که تصمیمهای اثرگذار بر اجتماع (به‌عنوان یک مجموعه) باید با نظر کلیه افراد آن اجتماع گرفته شوند و همچنین کلیه اعضا باید از حق برابر برای شرکت در تصمیم‌گیری برخوردار باشند؛ به‌عبارت‌دیگر، وجود دموکراسی، مستلزم دو اصل کلی نظارت همگانی بر تصمیم‌گیری جمعی و داشتن حق برابر در اعمال این نظارت می‌باشد. بنابراین هر اندازه این دو اصل در تصمیم‌گیریهای یک اجتماع بیشتر تحقق یابند، آن اجتماع دموکراتیک‌تر خواهد بود. بدین‌گونه، برخلاف تصور رایج، دموکراسی تنها مربوط به حکومت و دولت نیست بلکه در نگرشی فلسفی، تحقق دموکراسی واقعی در عرصه دولت، محصول شکل‌گیری یک فرهنگ دموکراتیک در تمامی سطوح جامعه خواهد بود. پس نتیجه ای که می شود گرفت این است که یک جامعه که نگرش و فرهنک دمکراتیک در داخل لایه لایه آن تسری پیدا کرده خود مولد حکومت دمکرات خواهد شد وبرای نیل به چنین هدفی غنی سازی فرهنگ وارتقاء فرهنگ انسانیت که بر پایه عدالت وبرابری تعریف شده می تواند جامعه را به سمت دمکراسی هدایت کند هرچند می دانیم که حکومتهای دیکتاتوری با خفقان ونا آگاه نگه داشتن جامعه وسرکوب دگر اندیشان وروشنفکران، جامعه را به سمت  نا امیدی، نا برابری اجتماعی وعدم گستره آزادی سوق می دهند  ومانع تحقق این هدف می گردند. از‌این‌رو، دموکراسی به‌عنوان یک ساختار حکومتی، با دموکراسی در سایر نهادها و لایه‌های زندگی جمعی ارتباطی تنگاتنگ  و دو سویه می‌یابد اما دولت از این لحاظ حائز اهمیت حیاتی تلقی می‌شود که همه اجتماعات دیگر را در قالب «جامعه ملی» دربر می‌گیرد و در ساحت اراده و خواست مردمی که با یکدیگر برابرند، در چارچوب قانون تصویب‌شده توسط همین مردم، از حق ساماندهی امور جامعه، توانایی افزایش اجباری مالیاتها و ... برخوردار می‌باشد. ازاین‌رو در بیشتر موارد، هنگامی‌که سخن از دموکراسی به میان می‌آید، بیش‌ازهرچیز از آن در مقام «حکومت دموکراتیک» برداشت می‌شود.

 مردم در حکومت دموکراتیک، نه به حکم ترس و اجبار، بلکه از روی رضایت از حکومت پیروی می‌کنندو سازوکارهایی برای تضمین این رضایت ایجاد می‌نمایند. چون خود پدید آورنده آن هستند ومی دانند که در صورت عدم حرکت حکومت در مسیر عدالت اجتماعی وخواسته هایشان ، می توانند به راحتی آن را تغییر دهند  بر چنین بنیادی، باید اذعان داشت که دموکراسی نمی‌تواند مفهومی مطلق پنداشته شود؛ و لذا این توقع هم نمی‌تواند وجود داشته باشد که یک اجتماع به‌طورکامل از آن برخوردار و یا به‌طورکامل از آن بی‌بهره باشد؛ بلکه در این رویکرد، درجه، دامنه و عمق تحقق اصول برابری و تعلق، نظارت عمومی و برابری در مشارکت در امور سیاسی و دوری یا نزدیکی جامعه نسبت به حالت آرمانی ــ یعنی مشارکت در تصمیم‌گیری جمعی ــ مطرح خواهد بود.

مطابق چنین تعریفی، دموکراسی در زندگی اجتماعی به‌خاطر محدود‌بودن ساختار حکومتی به لحاظ پذیرش مشارکت آحاد و اقشار مردم در عرصه «سیاست عملی» و اجرای خط‌ مشی‌های سیاسی، به‌گونه‌ای طبیعی به «رقابت سیاسی» منجر می‌شود. با این تعریف، کشوری دموکراتیک خواهد بود که:

۱ــ حکومتگران آن از طریق رقابت در انتخابات آزاد به مسند قدرت برسند.

۲ــ حکومتگران و دولتمردان در برابر مردم شفاف و پاسخگو باشند.

۳ــ تمامی افراد بزرگسال آن کشور از حق مساوی انتخاب‌کردن و انتخاب‌شدن برخوردار باشند.

۴ــ در این کشور، قانون، متضمن حفظ حقوق مدنی و سیاسی باشد.

تطبیق مولفه‌های مذکور در حالت آرمانی آنها با واقعیتهای عینی، نمایانگر این معنا است که عملا در هیچ کشوری دو اصل اساسی نظارت عمومی و برابری در مشارکت در امور سیاسی، به‌طورکامل و آن‌گونه‌که بایدوشاید، تحقق نمی‌پذیرند؛ به‌بیان‌دیگر گرچه حکومت دموکراتیک در مرحله نخست، امری تاسیسی است، ولی از منظر هویتی و واقعیت طبیعی، امری تکوینی است؛ و به واسطه همین تکوینی‌بودن آن پس از تاسیس، تلاش برای دموکراتیک‌ساختن جامعه هیچگاه پایان نمی‌یابد و دموکراتهای همه‌جای دنیا ــ در هر رژیم و نظام سیاسی ــ در کشمکش برای استحکام‌بخشیدن و گسترش اصول دموکراسی به سر می‌برند. بدین‌ترتیب باید دریابیم که دموکراسی در مقام یک بنیان حکومتی، بر بنیاد اصولی از قبیل برابری انسانها، اصالت فرد، اصالت قانون و اصالت حاکمیت مردم، با روحِ «رضایت مردم» از استقرار و استمرار حکومت و با تاکید بر حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی انسانها، قابل شناسایی است. مشقی که باید بیاموزیم  این خواهد بود  که هر حقوقی که شهروند از دولت می‌خواهد، درواقع حقوقی است که از خود می‌خواهد و دولت از او جدایی‌ناپذیر است. به‌بیان‌بهتر، در دموکراسی  زمینه برخورد عادلانه، بالا بردن کرامت وعزت انسانی فرد فرد جامعه است واین فقط در سایه تعریف وارزشمند کردن خواسته ها ی توده و تغییر نوع نگرش به افراد بعنوان تصمیم گیرنده های سرنوشت خود و جامعه  خواهد بود.  پس باید جامعه برای نیل به دمکراسی اول تکلیف خودش را مشخص کند وسپس به انتظار یک حکومت دمکرات که زاییده همین توده هست بنشیند .با صحبتهای صورت گرفته در بالا ومقایسه با شرایط موجود کشور خودمان  وبا یک نگاه خوش بینانه در می یابیم که در صورت وجود یک انتخابات آزاد گامهای دمکراسی سرعت بیشتری در این کشور به خود خواهد گرفت. هر چند می دانیم که ساختار حکومت ما  آنطور نیست  که بتوان مردم وحکومت را کاملا در مسیر دمکراسی تصور کرد. و می دانیم که نهادهای دیگری هم موازی منتخب مردم وجود دارند که بصورت قیم مابانه احکامی را بر مردم تحمیل می کنند. ولی به هر صورت مردم در این تنگنای انتخاب مثل انتخابات ۹۲ نشان دادند که دارای بلوغ سیاسی شده اند وحرکت خود را بر مبنای فضای موجود انتخاب کرده و بهترین گزینه برای رسیدن به دمکراسی وحرکت در مسیر مطالبات خود را که همان حرکت در مسیر دمکراسی هست بر می گزینند... به نظر می رسد باید امیدوار شد که هرچند حرکت کند ودر بسیاری از مواقع متوقف می شود ولی با همین آگاهی بخشی بتوان لاقل در مسیر دمکراسی حرکت نمود وباقی ماند و مولفه های ذکر شده در بالا را برای تحقق دمکراسی مطالبه نمود وجامعه عمل پوشاند

مشق دمکراسی(1)

هنوز خواسته های جامعه امروزی ما به پختگی که لازمه بروز بیرونی هست نرسیده  و جامعه ما طالب است که بدون زحمت به سهولت در یک پرش به جایگاه آزادی ودمکراسی برسد و این در حالی است که دمکراسی بدون حرکت آرام وبدون ارتقاء تفکر و وسعت دانش جمعی واجتماعی  وشناخت موانع تاریخی واجتماعی  امکان پذیر نخواهد بود.

مشق دمکراسی در یک جامعه ابتدا از گفتمان آغاز می شود و با روشن  شدن ابعاد تاریخی واجتماعی عقب ماندگی و همچنین  تعریف حق وحقوق انسانی آن جامعه ، که بومی شده وکپی برداری از جامعه دیگر نباشد به مسیر روشن هدایت خواهد شد البته می بایست از چهارچوب تعریف ها و روشهای آزمون وخطا در جوامع دیگر استفاده کرد تا راه رفته مجدد تکرار نشود، بومی از آن لحاظ حائز اهمیت است که هر جامعه از لحاظ آداب و عقاید با اقوام وجوامع دیگر متفاوت است و همین امر کپی ایدئولوژی دیگران را ممکن است با خطا مواجه نماید، ابتدا باید عقاید واداب  و رسوم  را  با اصطلاحهای دمکراسی باز تعریف مجدد کرد سپس در ماذن گفتمان قرار دارد تا اهل فن اشکالات آن را مشخص کنند. در مسیر راه یافتن به دمکراسی می بایست یک هدف گذاری صورت بگیرد وسپس استراتژی حرکت مشخص گردد واین استراتژی مرحله به مرحله وبا شکست وآزمون خطا پیش می رود ودر اصل معماری بنای دمکراسی آجر به آجر و با مصالح مورد نیاز به سر انجام می رسد وهمانطور که گفتیم در این راه از تجربه ملل دیگر هم باید استفاده کرد تا هزینه ساخت این بنا به حداقل برسد ودر این راه باید از سانتی مانتالیسم ذاتی اجتماعی ایرانی دوری کرد وآن را از بین برد، این مواضع وحرکتها بدون شناخت کامل از جامعه میسر نبوده  و رسیدن به دمکراسی ویا حتی آغاز مشق دمکراسی  و بالا رفتن آگاهی جامعه وجلوگیری از هیجانات بدون ورود در شناخت پدیده های اجتماعی وبخصوص پدیده باز پروری وباز تولید دیکتاتوری وهمچنین پدیده دشمن تراشی ویا همان اصطلاح قدیم استعمار واستبداد  که جزء لاینفک تاریخ این کشور شده و همیشه مانع تحقق آزادی ودمکراسی بوده  وخواهد بود به ثمر نخواهد رسید.

البته  باید توجه داشت که هیچ کدام از اعمال وکارهای اجتماعی نه خلق الساعه است ونه انفرادی که بتوان آن را به صورت منفک و مجزا در نظر گرفته ومورد بررسی قرار داد، برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی  بیانگر این نکته است که عمل اجتماعی عمل ساخت یافته ای است که در یک نظام روابط متقابل شکل میگیرد. متاسفانه یکی از موانع حرکت ماشین دمکراسی در این مملکت اندیشه مرسوم جامعه ماست که ناخود آگاه اول خود را تبرئه می کنند وسپس گناه همه جنایات را در استبداد واستعمار خلاصه می کند واین در حالی است که در معنی دقیق خواسته های اجتماعی خود و قالب های اجتماعی ودر چگونگی رشد ونمو واقعیات عینی اجتماعی مسبوق به آنها تامل نمیکند وچون برخورد تحلیلی دقیق ، کار فکری سنگین می طلبد واین از فرهنگ فرسوده وناتوان وغیر مولد بر نمی آید پس بهترین چاره برای کم کاری وتنبلی خود را در پیدا کردن(( بز بلاگردان)) می بیند  وچه بهتر که همه گناهان یک هزار سال عقب ماندگی خود را به گردن همین بز بلاگردان که همان دشمن ویا بقول دیگر استبداد واستعمار است بیندازیم.

این فرهنگ عادت دارد همانند فرهنگ ماقبل انقلاب صنعتی واقتصادی اروپا برای تحلیل های خود از اوضاع اجتماعی، بین المللی از مدل های ساده ، سطحی وعامیانه استفاده کند وتمام نارسایی های اجتماعی را در استبداد خلاصه کند. واز این موضوع غافل بماند که پدیده اجتماعی استبداد ودیکتاتوری بر سر روابط متقابل اجتماعی وضعف فرهنگی و عناصری از آن بوجود آمده و تا زمانی که عناصر و اجزاء نظام ما اقدام به رفع و طرد عناصر استبداد و دیکتاتور پذیری و استعمار پذیری نکند این پدیده ها در لباس و شکل های مختلف حیات اجتماعی ملی ما  را تهدید می کنند و مانع سیر مراحل دمکراسی در این کشور خواهند شد، تاریخ این کشور گواهی می دهد هر بار تنها با ظاهر این پدیده برخورد شده و چون بستر زایش آن وجود داشته است دوباره پدیدار شده وزمانی می توان با این پدیده به صورت جدی برخورد کرد که ریشه ای اصلی آن را در بستر تولیدش یافت واز بن خشک کرد. البته باید به این موضوع توجه ویژه داشت که هیچ پدیده ای در فرهنگ اجتماعی تصادفی ظهور نمیکند و به زبان دیگر می توان گفت که تمام ناهنجاریها، بی قانونی، هرج ومرج، اختلاس واستبداد... همه وهمه حاصل فعالیت اجتماعی است که بی گمان به علت نیاز بخشی از عناصر اجتماع به وجود آمده اند وپاسخگوی پاره ای از خواسته های اجتماعی هستند اگر آن خواسته ها ریشه کن شود یا مسیر رشد یا موضوع آن تغییر یابد بیگمان در مجموعه بر روی عناصر دیگر تاثیر گذاشته وموجب تغییر در نوع حاکمیت سیاسی و یا بافت فرهنگی واقتصادی- سیاسی واجتماعی ایران گردد  و آنچه در مجموع عقب ماندگی نام گرفته ریشه های تاریخی دارند و رفع ویا تخفیف آن مشکلات هم بدون مراجعه به ریشه ای تاریخی و شناخت دقیق انها به احتمال زیاد غیر ممکن است و تا این امر مهم اتفاق نیافتد تمام حرکتهای قشر روشنفکر جامعه عقیم مانده و در عمل به تغییر دلخواه منجر نخواهد شد. دمکراسی زمانی اتفاق خواهد افتاد که تمام ریشه های معیوب وآفت زده تاریخی واجتماعی شناخته شده واز بین برود و یا اصلاح گردد ودر آن موقع هست که خود بخود دمکراسی تولید خواهد شد. و جامعه رنگ ولعاب آگاهی و در نتیجه دمکراسی را به خود خواهد گرفت.

حقیقت رشد یک جامعه

سعادت و پیشرفت جامعه بدون سعادت وخوشبختی سلولهای جامعه که همان  فرد فرد مردم آن جامعه است میسر نخواهد شد.هرگز یک فرد که احساس بدی نسبت به آینده وخواسته های خودش داشته باشد بعنوان یک انسان سعادتمند قلمداد نمی شود پس برای سعادت انسانهای تشکیل دهنده جامعه باید حس اعتماد وخوشبختی را در او زنده کرد واین بدون آموزش امکان پذیر نیست .اهمیت آموزش از آنجا بیشتر اشکار می شود که بدانیم تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت می‌کند. برای همین هست که در کشورهای پیشرفته بیشترین توجه را به امر آموزش اختصاص می دهند چون به نیکی می دانند که داشتن یک کشور موفق وسربلند به داشتن مردمی موفق وشاد بستگی دارد، هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد . تصویر ذهنی هر انسانی، پایه‌ی اصلی شخصیت و رفتار‌های اوست. به‌عبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانه‌ای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشان‌می‌دهد که چه کارهایی از ما ساخته است‌ و چه کارهایی از ما ساخته نیست. انسان‌ها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی خود‌ می‌سازند.  تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیت‌ها را می‌سازد و موفقیت‌ها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود می‌گردد. تصویر ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعه‌ی باورهای ما در فضای زندگی است که اعتماد به حاکمان  نیز  در شکل بخشیدن به این باورها نقش مهمی دارد زیرا انسانی که اعتماد به حکومت خود ندارد ، رغبتی به شریک کردن جامعه در موفقیت خود نشان نخواهد داد همان بلای که بر سر کشور ما با مهاجرت نخبگان آمده است.شکل دادن این تصویر ذهنی در بطن خانواده که کانون اولیه جامعه است اتفاق میافتد وخانواده نیز تصویر ذهنی خود را از انعکاسهای جامعه میگیرد.اگر حرکت جامعه به سمت زیبایی وموفقیت وشادی وعدالت باشد ، خانواده نیز همین تشعشع را در درون خود منعکس خواهد کرد. واگر غیر از این باشد افراد خانواده چه در درون وچه در برون احساس آرامش نخواهند کرد واین  سعادت خانواده ودر نتیجه جامعه را دشوار خواد کرد.

هدف زندگانی، آن است که تمام توانایی‌های بالقوه‌ی خود را به‌عنوان یک انسان خود‌شکوفا‌ بشناسیم و آن‌ها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیش‌ترین رشد و شکوفایی برسیم. دقیقا همان هدفی که برای جامعه قائل هستیم.

شکوفا شدن توانای  انسانهای یک جامعه در اصل رشد وشکوفای علمی  وصنعتی جامعه را بهمراه خواهد داشت وبالا بردن احساس فضلیت وعزت نفس تک تک افراد باعث بیمه شدن جامعه از نظر بعد اخلاقی وقانونمند بودن آن خواهد شد.سلولهای پیکره جامعه ، فرد فرد انسانهای آن جامعه هستند وسلامتی آنها سرزندگی وشکوفای جامعه خواهد بود. قدم اول دمیدن روح امید به جامعه واهمیت قائل شدن به بعد  امنیت روانی ،آرامش و آموزش است که احساس می شود در جامعه ما این حس امید در تن نیمه جان جامعه دمیده شده وامید بهبود وگامهای بعدی شکوفایی را مجددا زنده کرده است.انتظار داریم که آقای دکتر روحانی ادامه دهنده حرکتی باشد برای رساندن جامعه  به سر منزل مقصود . 

اعتماد وامنیت

در جامعه ما یکی از مسایلی که امروزه شاهد آن هستیم، کاهش اعتماد اجتماعی و افزایش بدبینی است.بنابراین یکی از وظایف مهم دولت جدید  که حتی پیش نیاز ارتقاء وضعیت معیشتی مورد نظر مردم هست مسئله اعتماد اجتماعی می باشد. وجود اعتماد در جامعه باعث افزایش تعامل، مشارکت و انسجام اجتماعی که لازمه پیشرفت است خواهد شد .به تعریفی دیگر می توان گفت ، اعتماد اجتماعی یکی از کارکردهای مهم و عمده سرمایه اجتماعی است. به عبارت دیگر اگر سرمایه اجتماعی افزایش پیدا کند، اعتماد اجتماعی هم افزایش پیدا می‌کند. چون بین سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی رابطه مستقمی و مثبتی وجود دارد.
زمانی بسترها و شرایط اجتماعی نظام مند تنظیم می‌شودکه شهروندان وکنشگران امکان نقش بازی کردن بیشتری را داشته باشند و نقش‌‌هایی که مبتنی بر ارزش‌ و هنجارهای جامعه باشد ارتباطات اجتماعی را افزایش می‌دهند، در نتیجه اعتماد اجتماعی هم به‌وجود می‌آید. اما اگر شرایط بستر جامعه به سمتی برود که شما نتوانید در پناه ارزش‌ها و هنجارها نقش‌آفرینی کنید، به سمتی می‌رود که در نهایت به کاهش اعتماد اجتماعی منجر می‌شود. 

امروز در امر ارتباطات به دلیل عدم وجود اعتماد اجتماعی، افراد جامعه با استفاده از دو نوع هنجار نقش بازی می‌کنند. یک هنجاری که بر زبان جاری می‌شود و ظاهر را آراسته می‌کند. هنجارهایی منبعث از ارزش‌های اجتماعی که در ظاهر همگان آن را قبول دارند اما عمل آنها منبعث از هنجارهای اجتماعی پشت صحنه است. یعنی نقش‌ها روی صحنه و پشت صحنه با هم متفاوت است. آن چیزی می‌شود که ما در ادبیات دینی به آن «نفاق»یا تظاهر  می‌گوییم. در روان‌شناسی به آن «دوگانگی در رفتار و شخصیت » اطلاق می‌شود. اینکه ظاهر و باطن ما ایرانی‌ها متفاوت است پیشینه تاریخی دارد. شاهد آن هم این بیت حافظ که می‌گوید:«چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند.»

اینکه در تاریخ ایرانی‌ها رگه‌های نفاق بوده و آنقدر هم بوده که در شعر ما ماندگار شود یک مسئله، اما اینکه ما این رفتار را در جامعه به کرات ببینیم و به سمت رفتارهای اجتماعی ناسالم برویم یک مشکل دیگر است که به گفته بسیاری در سال‌های اخیر، نمود بسیاری داشته است. 

دلیل این دوگانگی به‌دلیل عدم وجود امنیت است. هرچه سپر روانی جامعه امکان تنفس مطبوع امنیت در جامعه را فراهم کند، افراد جامعه در عرصه‌های عمومی احساس امنیت بیشتری می‌کنند. بنابراین سرمایه‌های اجتماعی مثل ارتباطات پویا، شفافیت و... بیشتر می‌شود. 

جامعه تنها زمانی رفتارهای شفاف از خود نشان می‌دهد که چتر امنیت بر حوزه‌های عمومی و خصوصی افراد باز شده باشد.

در این زمان است که فرد نگران دغدغه‌های شغلی و درآمدی نیست. براساس شایستگی فعالیت می‌کند، بنابراین نیاز به چاپلوسی نیست. اینجاست که ظاهر و باطن افراد با هم فرقی ندارد. آدم‌ها در خانواده احساس امنیت می‌کنند. دیگر پنهان‌کاری مفهومی ندارد. وبسیاری از ناهنجاریها واختلاس ها وفسادها رنگ می بازد.   
 اما زمانی که فضا ناامن شد، نقش‌های پشت پرده، شروع به بازی می‌کنند.  ونتیجه همانی می شود که در چند سال اخیر بخصوص شاهدش بودیم .
صحبتهای اخیر رئیس جمهور منتخب امیدوارمان کرد که از افراد شایسته در پستهای مهم دولتی استفاده خواهد کرد وملاک شایسته سالاری خواهد بود. امیدوارمان کرد که می خواهد امنیت و اعتماد اجتماعی را برگرداند وعزت را به تک تک ایرانیان باز پس دهد... این گفتارها قدم اول اعتماد سازی در جامعه بود .و منتظر گامهای عملی تر بعدی در همین راستا هستیم زیرا اول بحث روانی جامعه باید ترمیم گردد تا بتوان وارد بحث های دیگر گردید.مردم دیگر توان شنیدن دروغ وقول و وعیدهای غیر عملی وبرخوردهای قیم مآبانه وتحکم وارانه  را ندارند.