قلم آزاد

قلم آزاد

محمد رضا غلامی
قلم آزاد

قلم آزاد

محمد رضا غلامی

اخلاق حدی

 یادمه نمی دونم سال هشتادو چند بود، یا همین سال نود بود به هر صورت یکی از این سالهای بعد از پنجاه وهفت  توی تهران وشهرای بزرگ دخترای بدحجاب رو میزدند و بازداشت میکردند...خیلی تحقیرامیز بود. خیلی ناراحت میشدم، میدونی چرا؟چون از خودم می پرسیدم مگه بنظرت اینطوری درست میشه؟ مگه اینطوری مذهبی میشه و کل افکارش مثبت میشه وسریعا با اولین برخورد خشن شما به راه راست هدایت میشه؟نه...! تو هیچکار نکردی جز اینکه کارو خرابتر کردی. تو واسه خودت تنفر خریدی...خیال کردی درست شد؟ نه...این دختر تا عمر داره چادر سرش نمیکنه...عقده ای شده و منتظر فرصته تا عقده اش رو خالی کنه. ببین فرض کن تو یه سی دی خام به من میدی...من میرم میگذارمش توی دستگاه و وقتی اطلاعات به من نمیده...من سی دی رو میشکنم. حالا من احمقم یا سی دی؟!...مسلما من احمقم و وقتی شکوندمش این سی دی دیگه درست نمیشه ، دیگه نمی تونی توش چیزی اضافه کنی واطلاعات در داخلش بریزی...چی یادش دادی؟! هیچی یادش ندادی...این دختر هیچی نمیدونه...این وضع جامعه هست و این هم وضع دانشگاهته آقای من. حالا چه انتظاری داری ازش؟ کی از معرفت وخوبی بهش گفتید؟ کی با مهربونی خواستید چیزی یادشون بدهید و اونها یاد نگرفته اند؟چرا  حد و پیوستگی را تو دانشگاه ودبیرستان یاد می گیرند ولی به حرف شما ها گوش نمی دن ؟ هیچ تا حالا نشستیم فکر کنیم چرا وضعمان اینطوری شده؟ الان هم که حجاب واخلاق  حدی رو تحویل بگیر،وقتی به سمت صفر میل میکنه...!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.